به نام او که آرام قلب من است

سلام

 ***************

ღ.•*♥*•.ღ  از دار دنیا منم و یه ستاره  ღ.•*♥*•.ღ

 

از دار دنیا منم و یه ღღستارهღღ،اونم که می خواد بره تنهام بذاره

هرچی که می گم نرو فایده نداره ؛می خواد دلم رو به زانو در بیاره

برای هر چیز یه بهونه میاره ،تا می گم آخه می گه آخه نداره

(به قول خودش:همینی که هست!)

می گم بیا تا یکی باشیم دوباره ، آهسته آروم می گه نه با اشاره

پیشش می شینم تا بتونه دوباره ،گذشته هارو باز به خاطر بیاره

یادش بیاد این دل عاشق بیچاره؛

تو دنیا چیزی، نداره جز ღღستارهღღ

پا می شه میره منو تنها می ذاره؛ با رفتنش رو دل من پا می ذاره

از ابر چشمام بارون غم میباره؛ طفلی دل من که شده پاره پاره

من بی
ღღستارهღღ همه عمرم تباهه،

روزای عمرم همه رنگ سیاهه

دونه به دونه نفسام بی
ღღستارهღღ، حتی یه ذره بوی زندگی نداره

بی اون نمی خوام دیگه زنده بمونم، جز اون نمیخوام واسه هیچ کس بخونم

میرم یه گوشه تک و تنها بمیرم، شاید بتونم کمی آروم بگیرم

 

(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`• 

 دوستانی که نظر میذارن من واقعا شرمندم!با وجود اینکه تایید میکنم بازم بعضی هاشون نمایش داده نمیشن...شرمنده... از 20 نظر پست قبلی

فقط سه تا خصوصین و باقی رو تایید کردم ولی 13 تاش نمایش داده میشه...

دسته ها : من و ستاره ام
شنبه بیست و پنجم 8 1387

به نام او که آرام قلب من است

سلام

 

به او که تا قیام قیامت ازش دلگیرم... دلگیرم...دلگیرم...دلگیرم...دلگیرم... دلگیرم...دلگیرم...دلگیرم...

تمامی راه را با تو بودم
تمام اسکله‌ها
باران‌ها
بادها،
تمامی راه با تو بودم
وقتی که چون پرنده‌ای تبعیدی
زمین را ترک می‌گفتم و
بالی با من نبود،
وقتی که در اشکم، چون شمعی فرو می‌رفتم و
مومیائی شده
خاموش می‌شدم، ...

تمام طول سفر کنار تو گام می‌زدم
کجا بودی تو؟
 
همیشه بودم...بودم...بودم...سنگ زیرین آسیاب بودم... کجایی تو؟
الان کجایی تو؟
 .
.
.
 

 

دسته ها : دلگیرم ازش...
چهارشنبه پانزدهم 8 1387

به نام او که آرام قلب من است...

سلام

همیشه برام سوال بوده که چرا دل آدم ها یهو بی قرار میشه...بی تابی میکنه...تنگ میشه...چی میشه یهو؟

دیشب دلم مدام"یه جوری" میشد...هیچ وقت نمیتونم این یه جوری رو تعریف کنم...تا اینکه بی قراری ه دوستم کار خودشو کرد و دل منم شروع کرد... یاد خودم میفتادم... یاد بی قراری های خودم... و دوای دردم... رو زمین یه دوای دردی داشتم که همه ی دلخوشیم بود،و هست...دلم شروع کرد... صداش میپیچید تو گوشم... طنین صدای قشنگش... که فقط وقتی بداخلاق میشد خیلی ترسناک میشد...همیشه رو پشت بوم میخوند...شعرای خودشو...یاد اون شب افتادم...یادته ستاره؟ یاد صبح اوین روز سال افتادم...

یاد بغضش...یاد حرفاش...چقدر مهربون بود و هست....صورتش مدام جلوی چشم بود دیشب...اون قدر فکر کردم تا خوابم برد...مثل خیلی شب ها...ولی دیشب حس جالبی بود...لبخند میزدم و اشکام سرازیر میشد... خدا رو شکر میکردم که من موندم و یه عالمه خاطره ی خوب...نه من و یه عالمه خاطره ی بد...همیشه به خدا میگم چرا قشنگ ترین اتفاق قشنگ ترین خاطره ی

من باید از تلخ ترین اتفاقای زندگیم بشه... خیلی تلخ... اون دو تا شد و من.... کاش میشد همه بخندیم... کاش میشد منم الان تو شادیهاشون شریک بودم...هستم، چون میدونم شاده ولی....

الان حاضرم خیلی چیزا رو بدم و .......

دلم شیراز میخواد... دلم کوه مادر میخواد...دلم اون تپه رو میخواد...دلم اون رودخونه ی خشک میخواد....

دلم ستارمو میخواد........................


تقدیم به.....به...اوووم...

زندگیم:

وقتی تو رفتی برف می بارید...!

هنوز هم برف می بارد.

باز هم برف خواهد بارید...

با رد‌ّ پاهایت چه کنم.........!!!!؟؟؟

 

خوشبخت ترین باشی ستاره....

(این شکلکم فقط واسه خودت...)

دسته ها : من و ستاره ام
چهارشنبه هشتم 8 1387
X